مقه

لغت نامه دهخدا

مقه. [ م َ ق َه ْ ] ( ع مص ) سپید شدن سرمه جای از چشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). سپیدشدگی سرمه جای از چشم. ( ناظم الاطباء ). || ( اِمص ) سپیدی چشم و جز آن با اندک کبودی و آن مذموم است ، یا کبودی آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سپیدی چشم و جز آن با اندک کبودی. ( ناظم الاطباء ). سپدی با کبودی و آن مذموم است. ( از اقرب الموارد ). || تباهی چشم از بی سرمگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

مقه. [ م ُق ْه ْ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ امقه. ( اقرب الموارد ). رجوع به امقه شود.

گویش مازنی

/maghe/ زیاد معطل شدن – در انتظار کسی ایستادن

پیشنهاد کاربران

بپرس