مقمعه
لغت نامه دهخدا
مقمعه. [ م ِ م َ ع َ ] ( از ع ، اِ ) مقمعة. عمود آهنین : اول نفس خود را به مقمعه توبت نصوح از تورط و انهماک در مناهی و ملاهی قلع و قمع کند. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 373 ). و رجوع به ماده قبل شود.
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید