مقطوع روزی. [ م َ ] ( ص مرکب ) بی روزی. آن که رزق وی بریده باشد. آن که وجه معاش وی قطع شده باشد : بخواه و مدار از کس ای خواجه باک که مقطوع روزی بود شرمناک.سعدی.