خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رو
مؤمن نه مقصر بود ای مرد و نه غالی.
ناصرخسرو.
برتر مشو از حد و نه فروترهش دار مقصر مباش وغالی.
ناصرخسرو.
نه بوده گه حمله پی رخش مقصرنه کرده گه زخم سر تیغ محابا.
مسعودسعد.
گرچه در حق وی امسال مقصر بودیم عذر تقصیر توان خواست از او سال دگر.
امیرمعزی.
در احکام نیک بندگی خود را مقصر شناسم. ( کلیله و دمنه ).به خاک پات که گر سر فدا کند سعدی
مقصر است هنوز از ادای احسانت.
سعدی.
گر ما مقصریم تو دریای رحمتی جرمی که می رود به امید عطای تست.
سعدی.
هر چند در همه ابواب خود را مقصر و قاصر دانسته. ( جامع التواریخ رشیدی ). بنابراین اگر یکی از ایشان در هیأتی از هیآت صلوة غافل و مقصربود و دیگر حاضر و مکمل ،اثر حضور حاضر حکم غفلت غافل زایل گرداند. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 300 ). || آن که عطا را کم و ناچیز می کند. ( از ذیل اقرب الموارد ). || گازر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). سفیدکننده جامه ها. ( از اقرب الموارد ). || آن که کوتاه می کند موی را. ج ، مقصرون. قوله تعالی : محلقین رؤسکم و مقصرین . ( ناظم الاطباء ). آن که ناخن یا موی سر را پس از فراغت ازحج کوتاه می کند.مقصر. [ م ُ ق َص ْ ص َ ] ( ع ص ) کوتاهی کرده و ناتمام و سستی کرده در کار. ( ناظم الاطباء ).
مقصر. [ م َ ص َ / م َ ص ِ ] ( ع اِ ) شبانگاه و آمیزش تاریکی و روشنایی شبانگاه. مقصرة. ج ، مقاصر و مقاصیر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). شبانگاه. ( از اقرب الموارد ). || کمتر و ناتمام و کوتاه تر. ( ناظم الاطباء ). رضی فلان بمقصر مماکان یحاول ؛ یعنی فلان به کمتر از آنچه می خواست راضی شد. ( ازمنتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مقصر. [ م ُ ص ِ ] ( ع ص ) کهنسال از میش و بز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نعجة مقصر؛ میش کهنسال و کذلک معزمقصر. ( ناظم الاطباء ). || ماء مقصر؛ به معنی قاصر است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آبی که شتران در حول و حوش آن چرا کنند و آب دوردست از چراگاه و آب سرد. ( ناظم الاطباء ).بیشتر بخوانید ...