مقروع

لغت نامه دهخدا

مقروع. [ م َ ] ( ع ص ) کوفته شده. ( آنندراج ). کوفته. کوبیده. کوفته شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || شتر داغ قَرعه یا قُرعه کرده شده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). شتری که بر ساق وی داغ نهاده باشند یا شتر داغ کرده به داغ بینی. ( ناظم الاطباء ). || شتر گزیده به جهت گشنی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || مهتر قوم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مهترقوم و سید قوم. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) کوفته شده کوفته . ۲ - ( صفت اسم ) مهتر قوم . ۳ - شتر گزیده.

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمف . ) کوفته شده . ۲ - (ص . اِ. ) مهتر قوم . ۳ - شتر گزیده .

فرهنگ عمید

کوفته شده.

پیشنهاد کاربران

بپرس