لغت نامه دهخدا
مقرمه. [ م ِ رَ م َ / م ِ ] ( از ع ، اِ ) بسترآهنگ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). پارچه منقشی که بر روی بستر کشند : مقرمه ای داشت مُذَهَّب سخت نیکو بر روی نهالی افکنده. ( سیاست نامه ). و رجوع به مقرم و مقرمة شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) پارچه منقشی که بر روی فرش یا بستر کشند روفرشی بستر آهنگ : [ ... مقرمه ای داشت مذهب سخت نیکو بر روی نهالی افگنده ... ] ( سیاست نامه . چا . اقبال ۱٠۲ )
بستر آهنگ . پارچه منقشی که بر روی بستر کشند.
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید