مقراضی

لغت نامه دهخدا

مقراضی. [ م ِ ] ( ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، چیزی که باکازود به خوبی آن را قطع کرده باشند. ( ناظم الاطباء ). آنچه که با قیچی آن را بریده باشند. || ( اِ ) نام حلوایی است. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
قطع امّید گر ز مقراضی
کند، آیین اوست مرتاضی.
ملامنیر ( از آنندراج ).
و رجوع به مقراضه شود.
|| نام قسمی جامه یعنی پارچه. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). از جامه های گرانبهای فاخر بوده است ولی جنس آن معلوم نیست. ( حاشیه علامه قزوینی بر چهارمقاله ص 34 ) : پس مأمون آن روز جامه خانه ها عرض کردن خواست و از آن هزار قبای اطلس معدنی و ملکی و طمیم و نسیج و ممزج و مقراضی و اکسون هیچ نپسندیدو هم سیاهی در پوشید. ( چهارمقاله ص 33 و 34 ). خلیفه مقتدر در بغداد در حرم بر بستر رومی و مقراضی خفته باشد و حلوا می خورد. ( کتاب النقض ص 64 ).
ز مقراضی و چینی بر گذرگاه
یکی میدان ْ بساط افکنده بر راه.
خسرو و شیرین ( چ وحید ص 301 ).
وصیت کرد که باید که کفن او از جامه های فاخر گرانمایه سازند مثل جامه های مقراضی رومی و بهائی بغدادی و عمامه قصب به زر. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 111 ).

مقراضی. [ م ِ ] ( حامص ) چون مقراض بودن. حالت و چگونگی مقراض. برندگی. قاطعیت :
چو سوزن ، سنان سینه را دوخته
ز مقراضه مقراضی آموخته.
نظامی.

مقراضی. [ م ِ ضی ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به مقراض که نام اجدادی است. ( ازانساب سمعانی ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) منسوب به مقراض ۲ - نوعی حلواست : [ قطع امید گر ز مقراضی کند آیین اوست مرتاضی . ] ( ملا منیر ) ۳ - نوعی پارچه گرانبها : پس مامون آن روز جامه خانه ها عرض کردن خواست و از آن هزار قبائ اطلس معدنی و ملکی و طمیم و نسیج و ممزج و مقراضی و اکسون هیچ نپسندید و هم سیاهی در پوشید ... ] ( چهامقاله . ۳۴ -۳۳ ) توضیح در محاسن اصفهان تالیف مافروخی آمده : [ فقال فی وصایاه لتتخذ اکفانی من ثوب مقراضی رومی و عمامه قصب مذهبه و ثوب دبیقی مصری . فقیل له : مه فانه لایصلح للا کفان غیرالثیاب البیض القطنیه فقال : العیاذ بالله عاشرت خلقه ستین سنه و کنت احضر هم فی الدیباج و الحریر و القصب و انا الان مواف خالقی و رازقی اادثر فی اکفان من هذا الضرب الردی ? ] ( محاسن اصفهان . چا. سید جلال طهرانی ۴۵ ) . در ترجمه محاسن اصفهان ( چا.اقبال . ۱۱۱ ) عبارت چنین ترجمه شده : [ مخنث ] وصیت کرد این که باید که کفن او از جامه های فاخر گرانمایه سازند مثل جامه های مقراضی رومی و بهائی بغدادی و عمامه قصب بز رود بیقی مصری . او را گفتند : خاموش . کفن از جامه های سپید پنبه یی یا برد یمنی پسندیده باشد . گفت : معاذ الله . مدت شصت سال با مخلوق مجالست کنم در حریر و دیبا و قصب و شرب واکنون که بحضرت پروردگار خالق می روم بی قدر و قیمت روم . ]
چون مقراض بودن . حالت و چگونگی مقراض . برندگی .

پیشنهاد کاربران

بپرس