مقدوح

لغت نامه دهخدا

مقدوح. [ م َ ] ( ع ص ) مطعون. طعنه زده شده. که طعن و قدح بر آن وارد است. || مردود. غیر قابل قبول. ناموافق شرع : بر آن محضر خطوط ثبت کردند که مذهب اولاد مهدی مقدوح است. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ فارسی

مطعون . طعنه زده شده .

پیشنهاد کاربران

بپرس