مقدمه چینی
/moqaddameCini/
مترادف مقدمه چینی: تمهیدمقدمه، زمینه سازی
برابر پارسی: زمینه سازی، زمینه چینی، آغازگری
لغت نامه دهخدا
- مقدمه چینی کردن ؛ تمهید مقدمه کردن. برای بیان مطلبی مقدمه ای ذکر کردن.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
جدول کلمات
مترادف ها
وضع، ترتیب، برپایی، مقدمه چینی، برپا کردن، وضع بدن
پیشنهاد کاربران
پیشگذارده: مقدمه.
پیشگذارده ی کهین: مقدمه ی صغری.
پیشگذاده ی مهین: مقدمه ی کبری.
پیشگذارده ی گواه: مقدمه ی حجّت.
پیشگذارده ی درست: مقدمه ی صحیح.
پیشگذارده ی نادرست: مقدمه ی غیر صحیح.
... [مشاهده متن کامل]
در نگاه من واژه ی �پیشگذارده� برابرواژه ی درخوری برای �مقدمه� است. واژه ی پیشگذارده را در نوشته های میرشمس الدین ادیب سلطانی دیدم.
پیشگذارده: پیش گذارد ( گذاردن ) ه.
پارسی را پاس بداریم: )
پیشگذارده ی کهین: مقدمه ی صغری.
پیشگذاده ی مهین: مقدمه ی کبری.
پیشگذارده ی گواه: مقدمه ی حجّت.
پیشگذارده ی درست: مقدمه ی صحیح.
پیشگذارده ی نادرست: مقدمه ی غیر صحیح.
... [مشاهده متن کامل]
در نگاه من واژه ی �پیشگذارده� برابرواژه ی درخوری برای �مقدمه� است. واژه ی پیشگذارده را در نوشته های میرشمس الدین ادیب سلطانی دیدم.
پیشگذارده: پیش گذارد ( گذاردن ) ه.
پارسی را پاس بداریم: )
تمهید