مقدمات
/moqaddamAt/
مترادف مقدمات: مبادی، درآمد، مدخل
متضاد مقدمات: موخرات
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- مقدمات حکمت ؛اصطلاح اصولی است و بیانات مختلفی برحسب مورد برای آن شده است و بالجمله عبارت است از: 1 - آنکه متکلم در مقام بیان تمام مراد باشد نه اهمال و اجمال. 2 - قرینه و قیدی در بین نباشد که دلالت بر مقید کند. 3 - امری که لفظ مطلق که بدان انصراف داشته باشد در مقام نباشد. در هر موردی که این سه مقدمه درست باشد می توان لفظ مطلق را بر شیوع و اطلاق حمل کرد و بالجمله عدم قرینه صارفه ، قبح عقاب بلابیان و بودن متکلم در مقام بیان تمام مراد و نبودن قدر متیقن در مقام تخاطب.( فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی ).
- مقدمات خارجی ؛ امور خارج از ماهیت و ذات اشیا را گویند مانند علت ، سبب ، شرط و عدم مانع. ( فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی ).
- مقدمات داخلی ؛ هرگاه ماهیتی مرکب باشد می توان گفت هر یک از اجزای آن نسبت به کل مقدمه است زیرا هر جزء هر چیزی غیر از خود آن چیز است. ( از فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی ).
- مقدمات فعل ؛ ( اصطلاح منطق ) عبارتند از: 1 - تصور ( علم تصوری و تصدیقی ). 2 - میل. 3 - شوق مؤکد. 4 - اراده جازم. ( فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی ).
- مقدمات قیاس ؛ ( اصطلاح منطق ) صغری و کبری و مقدم و تالی. ( فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی ).
- مقدمات منطقیه ؛ مراد همان قضایاست که مقدمات قیاسند. ( فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
مقدمات، مقدمه، امتحان مقدماتی
قرار، تنظیم، تصفیه، ترتیب، نظم، مقدمات، ارایش، تمهید، طبقه بندی
مقدمات، عدد
مقدمات، علوم مقدماتی، چیز بدوی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دیباچه
مقدمات: زمینه ها، زمینه سازی ها، پیش بینی ها، پیشگفت ها.
پیش نیازها
خوب هس درمورد تبر باقران ایشلا همیشه همیرا بریم تدبری با قران خوب هس
سر رشته
پیش درآمد