مقدم داشتن


مترادف مقدم داشتن: ترجیح دادن، رجحان دادن، مقدم شمردن، پیش انداختن، جلو انداختن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پیش انداختن کسی یا چیزی را جلو انداختن : [ اگر وتد را بر سبب مقدم داری فعولن آید . ] ( المعجم . چا. دانشگاه .۳۷ )

فرهنگ معین

( ~. تَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ترجیح دادن ، برگزیدن .

پیشنهاد کاربران

پیش انداختن . [ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) تقدم دادن . مقدم داشتن . جلو انداختن . سبقت دادن . پیش افکندن . زودتر از موعد مقرر داشتن . پیش از هنگام موعود مقرر داشتن چنانکه بیمار نوبت تب را و زن روزهای ناپاکی را.
مقدم داشتن : پیش داشتن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص210 ) .

بپرس