سلیم
مقدس: پاکیزه یاد شده، بسیار با ارزش.
سپیناگ
فرد زلال و خالص و بی آرایه
داری قلبی پاک و رئوف
بطین
نهان بین
قابل ستایش
نیک سرشت و پاک صورت
مُقَدَّس: فرهمند، فرمند ١. پاک، پارسا، پرهیزکار ۲. پرستیدنی، ستودنی ۳. آسمانی ۴. ابرارزشمند، ابرارجمند، ابرگرامی
اشو
مقدس: 1ـ کسی که رفتار، گفتار و پندارش بی عیب و کاستی و برابـر با اخلاق و دین و دارای کمال اخلاقی است، درون و برونش پاک است و هیچ گناه، خطا یا اشتباهی نمی کند و الگوی پارسایان است و توانایی هدایت گناهکاران را دارد؛ کسی که همه ی ویژگی های خوب را دارد و به بالاترین جایگاه ارزشی رسیده و نزد همگان ارجمند است و با هر کس بر پایه ی منش و شایستگی هایش رفتار می کند.
... [مشاهده متن کامل]
2 ـ هر جا، ابزار، روز یا کسی که برای خدمت به دین است.
( le petit Robert 1 )
( https://www. cnrtl. fr/definition/saint )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
سپنتا sepantā ( اوستایی: spanta )
فوخار fuxār ( سغدی )
کادوش kādush ( پارتی )
کادیش kādish ( سغدی: kadish ) .
قدسی به معنای آمده از آسمان یا فراز است و از این روی به گمان بنده " فَرهمند" و "فَرمَند" بهترین برابر های فارسی برای قدسی و مقدس است که اوستاشناسان نیز از آن به تکرار بهره جسته اند .
۱. پاک ۲. پرستیدنی ۳. آسمانی ۴. ابرارزشمند، ابرارجمند، ابرگرامی
این واژه از زبان عبری وارد زبان عربی شده در عبری ( קָדוֹשׁ 》 کادوش ) می گویند ، عبرانی هم یا زیر دست رومی ها بودن یا ایرانی ها ، به نظر میاد این واژه با واژه خدا بی ارتباط نیست ولی
Heilig با تلفظ های لیگ ( هایلیگ ) به زبان آلمانی به معنای مقدس .
heiliger Gott هایلیگَر گات : خدای مقدس.
heiliger Giesst هایلیگَر گایست: روح مقدس.
heilige Maria هایلیگَه ماریا : مریم مقدس.
... [مشاهده متن کامل]
heilige Mutter Gottes هایلیگه موتر گاتِس : مادر مقدس خداوند.
heilige Gral هیلیگه گِرال: جامی از جنس سنگ نادر آخاد که گویا ایسا و شاگردانش در شام آخر با آن شراب نوشیده بوده باشند و درمورد جای نمونه اولیه آن هیچ خبر روشنی در دست نمی باشد.
heilige Kelch هیلیگه کِلش : پیاله مقدس، نام دیگری برای آن جام .
از دیدگاه من انسان در طول تاریخ پیدایش آئین ها و ادیان و اختراع یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی تاکنون به کمک اجرای تکالیف سنگین و اعمال دست و پاگیر و بازدارنده رشد و نمّو و بلوغ قوای ادراکی فهم و عقل و کُند کننده احساسات و عواطف و افکار و خیالات و در عوض تقویت کننده اوهامات و ابهامات و خرافات از قبیل میل به تقدس گرائی ؛ طاعت و بندگی ؛ ستایش و پرستش ؛ نیایش و مناجات ؛ دعا و عبادات ؛ تسبیح و ذکر ؛ احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها ؛ زیارت اماکن به اصطلاح مقدسه و تعیین قبله گاه و اوقات شرعی، نه تنها بسوی نور و روشنائی وعده داده شده اولیه، هدایت و رهنمون نگردیده بلکه در ظلمت های ژرف و جهل های علاج ناپذیر آنچنان غرق گردیده است که رهائی از آن تا هزاران سال دیگر محال و غیر ممکن به نظر می رسد باضافه ظلمت ژرف و جهل علاج ناپذیر آتئیزم و کمونیزم. در این زمینه چند بیت شعر کودکانه :
آفریدگار کائنات نیافریده ست مرا بهر طاعت و بندگی و یا به لسان قرآن الا یعبدون/ بلکه تا کند مرا وانهم نه بسان ماریا مادر ایسا یعنی مریم عذرا/ الا به معرفت کامل ابعاد فراوان و بیکران خویش هدایت و رهنمون مرا / تا سهیم گرداند و بهره مند نماید از زندگی جاودان و بی آغار و بی پایان خویش مرا/ بهر گفت و شنود و بازی و لذت و شادی و آزادی در سطح کمال ایده آل در پیشگاه اعلا و والا و بیکران خویش/ای بشر آئینی و دینی و مذهبی و ایدئولوژیکی و فرقه ای و حلقه ای/ دست بردار ، زمین بگذار، رها کن و بگذر از این سد و مانع عظیم باز دارنده یعنی آئین یکتا پرستی / زیرا که چیز دیگری نبوده و نمی باشد غیر از فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی جمیع آئین های بت پرستی/ گر نمی توانی ترک کنی این عادت یا اعتیاد کهنه و دیرنه را به تنهایی/ به آن تن در ده شبانه روز تا می توانی در چاردیواری کوخ گلی خویش که داری و ازان برخورداری/ اما نکن به سنت و رسم و روش قدیمی ضحاک مار بر دوش / آنرا همه جانبه بر دیگران و همگان تحمیل بطور اجباری / تاکه انشاء الله شاید باشد الله از دست و زبان دنیوی ات در آخرت و قیامت خشنود و راضی/ تاکه خالق سماوات سبع و الارض و یا رب العالمین نکند حرام بلکه شیر مادر را در زبان و طبع و کامت حلال / سیاست حجاب و جدایی زن و مرد زهمدیگر از دوران کودکی تا پیری و کهولت و فرسودگی و مرگ و مردن/ نداشته و ندارند ریشه در حکمت و امر و کلام و کار و هنر خداوند/ الا یعنی بلکه یا مگر در وسوسه های ابلیس و شیطان و یا اهریمن/ گر از من می شنوی آویزان کن این چند پند و اندرز کودکانه را به گوش و بر گردن/ تا مصون محفوظ مانی در حال و آینده از گزند های اهریمن / دست کم بگذار که دیگران رسند به سعادت دنیوی در همین جا و حال در این زمان و مکان / پیشکش خود و جمیع گذشتگان و حال و آیندگانت باد کلیه سعادت های برزخی و اُخروی در لا زمان و لامکان/ حافظا به ملازمان سلطان مطلق کی رساند این سفارش را خدایا/ تاکه بابت روئیت جمال و جلال بی مثال ش نراند زدرگاه آن کبوتران آزادیو وین طوطیان شکر خا را/ جان معنا عشق ست و زندگی و کار و بازی و لذت و شادی و آزادی / نیست دیگر هنگامه ستم بر زن و مرد و ادامه بردگی و طاعت و بندگی به ولی و والی فقیه / گیانا بهر دریافت و فهم و درک این معنا بی درنگ آماده شو خروشان/ بسان کاوه آهنگر درفش کاویانی بر دوش شو خطر کن جان معنا را بجوی ز کام گربه کان و روبه هان و شی رکان/
مُشکل عموم مردم "مُقَدَّس" کردن أشخاص را نه حقائق است!
مُقَدِّس: شخصی که تقدیس می انجامد.
مَقدَس: مکان تقدیس وعبادت.
ریشه: فعل قَدَسَ.
. . .
کاملا عربی هست و به زبانهای دیگر تحریف یا منتقل شد یا تغییر یافت.
پارسی آن ارته و اشه است
sacrosanct
Sanctified
《 پارسی را پاس بِداریم》
مُقَدَّس
ریشه یِ این واژه یِ به نَمایان اَرَبی " قَدَسَ" اَست گُفته شُده که پارسی ست:
قَدَسَ < گَدَس : گَد - س : پَس وَند
گَد :god اِنگِلیسی وَ Gott آلمانی هَم ریشه با نامِ سُروده هایِ اَشو زَرتُشت : گاتاها یا گاثاها یا گاهان یَنی سُروده هایی دَر باره یِ خُدا؛ اَگَر نیک بِنگَریم : گاتا
... [مشاهده متن کامل] < خادا < خُدا دِگَردیسیده شُده اَست.
اَگَر این نِگَر پابَر جا شَوَد می تَوان این واژه را اَز نو زِنداند.
هَمتای این واژه دَر پارسی سِپَند یا اِسفَند اَست:
سِپَند : سه - پَند
سه = ۳
پَند = اَز بُنیاد به مینه یِ راه ( رَوِش ) وَ هَم ریشه با :
اِنگِلیسی :path ( پَند < پَد< پَث )
آلمانی :pfad ( واتِ p خَفیف وَ خَفو لَفزیده می شَوَد )
ایتالیایی ponte = پُل ( راهِ گُزَشتَن اَز رود )
پیشینیان با پَند می خاستند مینه یِ راه وَ رَوِشِ کاری را بِفَهمانَند وَ بِگویَند وُ بیاموزَند وُ بیاموزانُند.
سه پَند : سه راه وَ رَوِشِ دینِ زَرتُشتی :
اَندیشه وُ گُفتار وُ کَردارِ نیک
اِسفَندیار : یارِ اِسفَند ، یارِ سِپَند ، کَسی که این سه پایه وَ بیز یا اَسل را می پاسَد وَ به دیگَران می رِسانَد.
روشَنگَری دَر باره یِ گوسفَند:
گوسفَند نه به مینه یِ این جانِوَر که به مینه یِ:
گو = گاو - سِفَند = سِپَند = خُداپَسَند ، مُقَدَّس
به گوسفَند دَر پَهلَوی فَشو وَ دَر واژه هایِ به جا مانده :
شَبان : شَپ بان = پاسبانِ شَپ
چوپان : چوپ بان = پاسبانِ چوپ می گُفتَند.
گاو دَر اُستوره وَ اَفسانه شِناسی به مینه یِ نیرویِ زِندِگی ست که دَر واژه های زیر به یادِگار مانده :
گِی هان ، گی یان ، کِی هان ، کِیهان، جِی هان ، جَهان = جُنبِش وَ حَرکَت اَسلِ زِندِگی اَست.
گِی ، گیز ( اَنگیزه ) ، go ( اِنگِلیسی ) ، gehen ( آلمانی )
هَم چِنین : گیاه ، گیو ، کیو دَر کیومَرس ( کیومَرث ) ، گاییدَن ( با این کَردار زایِش اَنجام می گیرَد )
gey , gay دَر اِنگلیسی شوربَختانه زِشت شُده اَند وَلی با واژه هایِ بالا پِیوَند دارَند.
دَر آیین مِهرپَرَستی میترا گاو را ذِبح می کُنَد اَز چِکیدَنِ خونِ گاو بَر رویِ زَمین دِرَختچه یِ مو یا تاک یا اَنگور که دَر خوشه اَش دانه هایِ فَراوانی دارَد که به بِسیاری وَ کِثرَت نَماره ( اِشاره ) دارَد می رویَد : دُنباله یِ زِندِگی!!!
چون این جانِوَر دَر پیش اَز روزِگارِ کِشاوَرزی که دورانِ دامداری وَ دامپَروَری وَ دامگانی ( شَهرِ دامِغان ) بَرایِ مَردُمان سودمَند بوده این نام بَر آن نَهاده شُده وَ اَکنون با دانِستَن سَرگُزَشت اَش پِی به دیرینِگیِ ( قِدمَت ) آن می بَریم.
با سِپاس !
بهزاد بزرگ کوچک مهر, ادب و انسانیتت کجات رفته? فکر کنم ویژگی های بد خودتو به دیگران نسبت میدی.
در فارسی باستان=أرت
در فارسی میانه=أرد
مثال:
در فارسی قدیم ( أرت خشتر ) به معنی شاه مقدس، در فارسی جدیدتر ( أردشیر ) شده
و یا
اردبیل یا آرتاویل یا اورتابئل واژه ای آذری است که از ترکیب دو کلمه �آرتا یا اورتا� به معنی �مرکز یا میان� که به �ارد� تبدیل شده است و �ویل یا بئل� که به معنای �سرزمین هموار� است تشکیل شده است. در مناطق تالش نشین استان، هنوز هم به اردبیل، �آردویل� می گویند که به معنای "ناحیّه مقدس" است. ( ویکی پدیا )
... [مشاهده متن کامل] سپندینه
واژه ی بسیار زیبای �سپندینه� را می توان بجای واژه ی از ریشه عربی: �مقدّس� که به هر شَوَندی، مرا همواره به یاد �گاو� می اندازد، می توان بکار برد.
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
... [مشاهده متن کامل]
ب. الف. بزرگمهر ۱۸ فروردین ماه ۱۳۹۵
http://www. behzadbozorgmehr. com/2016/04/blog - post_76. html
یعنی چیزی که ارزش معنویه بالایی دارد.
مقدس: مانند خدایان.
می : ( تلفظ می، شراب ) مانند، شبیه
قدس: خدایان، god, gods , godzly
مقدس SACRED :[اصطلاح جامعه شناسی] چیزی که در میان معتقدان به مجموعه ی معینی از عقاید مذهبی حالت هیبت یا حرمت برمی انگیزد.
منبع https://rasekhoon. net
معنای واژه مقدس به امتداد نهادینگی استعمارگی در فرهنگ فارسی با ایجاد تقدس در دین یک وجدان لازم را میطلبد
آسمانی
سپندیده
اسفندارمذ، سپنتا واژه های برابر با مقدس هستند که در فارسی باستان ومیانه ودری بکار می روند.
بن مایه: فرهنگ فشرده پهلوی از مک کنزی. A concise Pahlavi dictionary P. N. MacKenzie
1ـ کسی که رفتار، گفتار و اندیشه اش کاملاً بی عیب و نقص و برابـر با اخلاق و دین است .
2ـ کسی که هیچ گناه ، خطا، یا اشتباهی نکند.
3ـ کسی که همه ی ویژگی های خوب را دارد.
4ـ هر جا، ابزار یا کسی که در خدمت دین است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)