مقتنیات

لغت نامه دهخدا

مقتنیات. [ م ُ ت َن َ ] ( ع اِ ) اسباب دنیوی. || سرمایه کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). چیزهای بدست آمده. مکتسبات.

پیشنهاد کاربران

فحجزوا علی جمیع مقتنیاتها و ذخائرها و اثاث بیتها و ریاشه
منفلوطی، صفوة المولفات الکاملة العبرات الفضیلة، ص٩٦
جمع مقتنی: آنچه آدمی گرد آورد. مایه ها. مرغوبات. اموال