مقتنع

/moqtane~/

لغت نامه دهخدا

مقتنع. [ م ُ ت َ ن ِ ] ( ع ص ) قناعت کننده. قانع :
گفت مردی زاهدم من منقطع
با گیاه و برگ اینجا مقتنع.
مولوی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) قناعت کننده قانع .

فرهنگ معین

(مُ تَ نِ ) [ ع . ] (اِفا. ) قناعت کننده ، قانع .

فرهنگ عمید

قناعت کننده.

پیشنهاد کاربران

قناعت کننده
قانع
گفت مرد زاهدم من منقطع
با گیاهی گشتم اینجا مقتنع
✏ �مولوی�

بپرس