مقتضب
لغت نامه دهخدا
- مقتضب فیه ؛ کسی که او را به یاری مکلف کنی پیش از آنکه بتواند آن را نیک انجام دهد. ( از منتهی الارب ).
|| ناخوانده. || ناشناس. || هر چیزی که ساخته شده باشد و هنوز آن را پرداخت نکرده باشند. ( ناظم الاطباء ). || نام بحری در عروض. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نام بحری ، چون این بحر را از بحر منسرح بریده اند یعنی ارکان این دو بحر یکی است و اختلاف در ترتیب است و اصل منسرح مستفعلن مفعولات ُ است چهار بار و اصل مقتضب مفعولات ُ مستفعلن چهاربار یا آنکه عروض و ضرب این بحر را گاهی قطعهم می نمایند یعنی می اندازند. ( غیاث ) ( آنندراج ): مقتضب را در دایره مثمنات آورده اند و از آن جز مربع مستعمل نیست... برای آنکه مقتضب از جزو دوم منسرح مفکوک است و اگر در تثمین آن سجع نگاهدارند از روی مشابهت به تربیع چندان مستثقل نیاید و نیز چون بر این بحرهم در تازی و هم در پارسی شعر بسیار نیست و آنچه نقل کرده اند نیک نادر و اندک است بدان التفاتی نکردند و آن را به موضع فک خویش ملحق گردانید. ( المعجم فی معاییر اشعار العجم چ مدرس رضوی چ 1 ص 67-68 ). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. || قصیده ای را گویند که در آن تخلص نبود. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || نزد اهل بدیع قسمی از تجنیس و آن تجنیس اشتقاق است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) شعری که بالبدیهه گفته شود.
دانشنامه آزاد فارسی
مُقتَضَب
(در لغت به معنای بریده) اصطلاحی در عروض. از بحرهای عروضی که از اصل «مفعولاتُ مستفعلن» به دست می آید. در این بحر چهار زحاف اتفاق می افتد: طی، خبن، قطع، رفع. این بحر بیشتر در شعر عربی رواج دارد و در شعر فارسی معمول نیست. از اوزان این بحر است: ۱. مقتضب مثمن مطوی (فاعلاتُ مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن): ای نشسته غافل و بر کف نهاده رطل زری/هیچ انده و غم آن روز بازپس نخوری ۲. مقتضب مثمن مطویِ مقطوع (فاعلاتُ مفعولن فاعلاتُ مفعولن): وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی/حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی (حافظ) ۳. مقتضب مربع (فاعلاتُ مفتعلن): ترک خوب روی مرا/گو چرا نه خوش منشی ۴. مقتضب مسدس مرفوع مشکول مکشوف (مفعولُ مفاعلن مفعولن): تا کی ز علائق جسمانی/در چاه طبیعتِ تن مانی (شیخ بهایی) ۵. مقتضب مسدس مطوی (فاعلاتُ مفتعلن فاعلان): آن بزرگوار مَلِک فضل کرد/درگذشت آنچ زمن دیده بود
(در لغت به معنای بریده) اصطلاحی در عروض. از بحرهای عروضی که از اصل «مفعولاتُ مستفعلن» به دست می آید. در این بحر چهار زحاف اتفاق می افتد: طی، خبن، قطع، رفع. این بحر بیشتر در شعر عربی رواج دارد و در شعر فارسی معمول نیست. از اوزان این بحر است: ۱. مقتضب مثمن مطوی (فاعلاتُ مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن): ای نشسته غافل و بر کف نهاده رطل زری/هیچ انده و غم آن روز بازپس نخوری ۲. مقتضب مثمن مطویِ مقطوع (فاعلاتُ مفعولن فاعلاتُ مفعولن): وقت را غنیمت دان آن قدر که بتوانی/حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی (حافظ) ۳. مقتضب مربع (فاعلاتُ مفتعلن): ترک خوب روی مرا/گو چرا نه خوش منشی ۴. مقتضب مسدس مرفوع مشکول مکشوف (مفعولُ مفاعلن مفعولن): تا کی ز علائق جسمانی/در چاه طبیعتِ تن مانی (شیخ بهایی) ۵. مقتضب مسدس مطوی (فاعلاتُ مفتعلن فاعلان): آن بزرگوار مَلِک فضل کرد/درگذشت آنچ زمن دیده بود
wikijoo: مقتضب
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید