لغت نامه دهخدا
- مقبوض به سوم ؛ ( اصطلاح فقه ) مثل اینکه شخص مشتری در حین مذاکره خرید مبیع را از بایع بگیرد و در آن دقت کند تا اگر پسندید بخرد. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). مقبوض به سوم ، در ضمان گیرنده است. اگرچه تلف آن بدون تعدی و تفریط صورت گیرد.
- مقبوض به عقد غیرنافذ ؛ ( اصطلاح فقه و حقوق ) یعنی مال موضوع عقد غیرنافذ ( مانند بیع مکره ) که از دست مالک آن خارج شده و به دست طرف عقد افتاده باشد،چون غیرنافذ بودن عقد مکره و اعتبار قصد انشای طرفین فی الجمله مجوز تصرف طرف مُکرَه در مال او نیست ، لذا قبض به عقد غیرنافذ هم موجب ضمان است. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
- مقبوض به عقد فاسد ؛ ( اصطلاح فقه و حقوق ) یعنی مال موضوع عقد فاسد که از دست مالک آن خارج شده و به دست طرف عقد افتاده است. این امر موجب مسؤولیت قابض است ، خواه عقد از عقود معوض باشد خواه از عقود غیرمعوض مانند هبه غیرمعوض. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
|| گرفتارشده. حبس شده. بندآمده. || ترنجیده. ( از ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح عروض ) جزوی است که حرف پنجم آن که ساکن است از آن بازگرفته باشند، چنانکه یاء از مفاعیلن بیندازی مفاعلن بماند و مفاعلن چون از مفاعیلن منشعب باشد آن را مقبوض خوانند از بهر آنکه حرفی از آن بازگرفته اند. ( از المعجم چ دانشگاه صص 35-36 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) گرفته شده بچنگ گرفته .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. چیزی که به چنگ گرفته شده.
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:قبض
wikijoo: مقبوض
پیشنهاد کاربران
کوتاه شده. . . یا خلاصه شده. . .
متضاد مبسوط
متضاد مبسوط