مقبوح

لغت نامه دهخدا

مقبوح. [ م َ ] ( ع ص ) برگشته ازخیر و دور از آن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). دور داشته شده از خیر. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). زشت. ملعون : و اءَتبعناهم فی هذه الدنیا لعنة و یوم القیمة هم من المقبوحین. ( قرآن 42/28 ). || یک سو کرده شده. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

مقبوح بر وزن مفعول به معنای زشت شده
مقبوح بر وزن مفعول، به معنای زشت شده