مقایسه کردن


مترادف مقایسه کردن: مقابله کردن، قیاس کردن، سنجیدن

برابر پارسی: سنجیدن

معنی انگلیسی:
compare, liken, parallel, weigh, assimilate, balance, confer

مترادف ها

contrast (فعل)
برابر کردن، مقابله کردن، مقایسه کردن

compare (فعل)
سنجیدن، برابر کردن، مقابله کردن، تطبیق کردن، مقایسه کردن، باهم سنجیدن

فارسی به عربی

مقارنة

پیشنهاد کاربران

توانمایی:مقایسه.
توان نمایی که توانمایی اش گوییم.
پیشنهاد واژه :
" تَرسنجیدن/تَرسنجی کردن" به چمِ " مقایسه کردن".
" تَرسنجی، ترسنجِش" به چمِ " مقایسه".
" تَرسنجیدن/تَرسنجی" هنگامی بکار می آیند که مقایسه یِ چندی و چونی ( = کمی و کیفی ) داشته باشیم بگونه ای که یکی با ویژگیِ " تَری" از دیگری ناهمسان شود ( بمانندِ :سنگین تر، کوچکتر، بیشتر، بزرگتر و. . . ) .
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوندِ " تَر" را در واژگانی همچون " تَراز، تَرازاندن، تَروینیتن ( به چمِ "پیروز شدن/تسخیر کردن" در پارسی میانه ) " داشته ایم.
واژه یِ " تَرسنجیدن/تَرسنجی کردن" زیرگردایه ( =زیرمجموعه ) یِ " همسنجیدن/همسنجی کردن" است.

بیان شباهت ها و تفاوت های دو چیز یا پدیده
پهلو به پهلو
مقایسه
Comper به معنی مقایسه کردن
مقایسه کردن کلمه ی شهید با ده کلمه ی دیگر یعنی کلمه ی شهید را با ده کلمه ی دیگر مقایسه کنیم مانند خورشید
همسنجی

بپرس