مقاوم
/moqAvem/
مترادف مقاوم: استوار، بادوام، سخت، پایدار، ثابت، پادار، متمکن، سرسخت
متضاد مقاوم: سست، غیرمقاوم
برابر پارسی: پایدار، استوار، پابرجا، ایستا
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ایستادگی کننده مقاومت کننده جمع : مقاومین .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
پایدار، خود سر، مقاوم
پایا، مزمن، مصر، ماندگار، مداوم، لجوج، سمج، مقاوم، ایستادگی کننده
مخالف، مقاوم، معترض
مصر، مصرانه، مقاوم، پاپی
سرکش، سر سخت، گردن کش، مقاوم
مقاوم
سر سخت، مقاوم
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
سخت شکن
مقاوم: پتایا، پتایال
دیرشکن. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) مقابل زودشکن و ترد. محکم. قرص. زفت. عسرالرض. عسرةالرض. ( یادداشت مؤلف ) . که زود شکسته نشود.
در پهلوی " پتوک ، پتران ، نستوه " در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
جان سخت