مقاول

لغت نامه دهخدا

مقاول. [ م َ وِ ] ( ع اِ ) ج ِ مِقوَل. ( دهار )( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ِ مقول به معنی زبان. ( آنندراج ). || ج ِ مِقول ، قُوّاد یمن. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ). پادشاهان کوچک یمن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ج ِمِقول ، به معنی قَیل به لغت اهل یمن. ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). و رجوع به مقول و قیل شود.

مقاول. [ م ُ وِ ] ( ع ص ) آنکه مشغول گفت و شنود است. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مقاولة شود.

فرهنگ فارسی

آنکه مشغول گفت و شنود است

پیشنهاد کاربران

بپرس