مقاعد

لغت نامه دهخدا

مقاعد. [ م َ ع ِ] ( ع اِ ) ج ِ مَقعَد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ِ مقعد و مقعدة. ( ناظم الاطباء ). جاهای نشستن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || جاهای قرار گرفتن : رکیک تر سخنی از او محکم و متین نماید و در مقاعدسمع قبول نشیند. ( مرزبان نامه ). و رجوع به مقعد شود. || ترکوا مقاعدهم ؛ مراکز خویش را ترک کردند و این از باب مجاز است. ( از ذیل اقرب الموارد ).

مقاعد. [ م ُ ع ِ ] ( ع ص ) حافظ و نگهبان. || از وحش و طیر آنچه از پس پشت درآید. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || نشیننده با کسی. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مُقاعَدة شود.

مقاعد. [ م ُ ع َ ] ( ع ص ) نشسته با کسی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مقاعدة شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مقعد . ۱ - نشیمنگاهها. ۲ - مکانهای قرار گرفتن جایها: [ ... رکیک تر سخنی از و محکم سمع قبول نشیند ] ( مرزبان نامه . ۱۳۱۷ص ۱۱۵ )
حافظ و نگهبان یا نشیننده با کسی

فرهنگ عمید

محل های قرار گرفتن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَقَاعِدَ: محلهای نشستن (جمع مقعد )
معنی مَلَئِهِ: جمعیت عظیم و متفقش - اشراف و بزرگان قومش -درباریانش (کلمه ملا به معنای جماعتی از مردم است که بر یک نظریه اتفاق کردهاند و اگر چنین جمعیتی را ملا نامیدند برای این است که عظمت و ابهتشان چشم بیننده را پر میکند از طرفی کلمه ملأ به معنای اشراف و بزرگان قو...
معنی مَلَئِهِمْ: جمعیت عظیم و متفقشان - اشراف و بزرگان قومشان -درباریانشان (کلمه ملا به معنای جماعتی از مردم است که بر یک نظریه اتفاق کردهاند و اگر چنین جمعیتی را ملا نامیدند برای این است که عظمت و ابهتشان چشم بیننده را پر میکند از طرفی کلمه ملأ به معنای اشراف و بزر...
معنی مَلَإِ: جمعیت عظیمی که بر یک نظر متفقند - اشراف و بزرگان قوم -درباریان (کلمه ملا بطوری که گفتهاند به معنای جماعتی از مردم است که بر یک نظریه اتفاق کردهاند و اگر چنین جمعیتی را ملا نامیدند برای این است که عظمت و ابهتشان چشم بیننده را پر میکند از طرفی کلمه ملأ...
ریشه کلمه:
قعد (۳۱ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس