مقاصر

لغت نامه دهخدا

مقاصر. [ م ُ ص ِ ] ( ع ص ) کسی که قصر وی در محاذات قصر دیگری باشد. ( ناظم الاطباء ): فلان مقاصری ؛ کوشک وی روباروی کوشک من است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

مقاصر. [ م َ ص ِ ] ( ع اِ ) ج ِمَقصَر و مَقصِر و مَقصَرة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مقصر و مقصرة شود. || ریشه های درخت ، واحد آن مقصور است. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کسی که قصر وی در محاذات قصر دیگر باشد

پیشنهاد کاربران

بپرس