مقارنت
مترادف مقارنت: مقارنه، ملازمه، همزمانی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
مقارنة. [ م ُ رَ ن َ ] ( ع مص ) با یکدیگر قرین شدن. قِران. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).با همدیگر یار و رفیق شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).یار و رفیق و مصاحب شدن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). به یکدیگر پیوستن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || یار کردن دو چیز را با هم. ( صراح ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). با یکدیگر قرین کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). و رجوع به مدخل بعد شود. || جمع کردن دو خرما را در خوردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دو خرما را روی هم گذاشتن و خوردن و منه : لاتقارنوا الا ان یستأذن الرجل اخاه. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
اتصال، پیوستگی، وابستگی، نسبت، بستگی، رابطه، رشته، ارتباط، مخابره، ربط، پیوند، مناسبت، خویش، مقارنت
پیشنهاد کاربران
مقارنت: جفت شدن، همراه شدن، یار شدن، همراهی، نزدیک شدن، به هم رسیدن، روبه رویی . . . .
به گمانم بهترین همسنگ برای مقارنت: جفت شدن است. در دانشنامه ی علایی جفت شدن چنین بکاررفته است.
پارسی را پاس بداریم.
به گمانم بهترین همسنگ برای مقارنت: جفت شدن است. در دانشنامه ی علایی جفت شدن چنین بکاررفته است.
پارسی را پاس بداریم.
همراهی