مقارعت

لغت نامه دهخدا

مقارعت. [ م ُ رَ / رِ ع َ ] ( از ع ، اِمص ) مقارعة. واکوفتن دلیران یکدیگر را : طنین ذباب الغضب هیبت از وقع مقارعت هر دو فریقین به گوش روزگار آمد. ( مرزبان نامه ). و اصحاب شمس المعالی دل بر مقارعت و مماصعت قوم قرار نهادند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 265 ). و رجوع به مقارعة شود.

مقارعة. [ م ُ رَ ع َ ] ( ع مص ) با کسی قرعه زدن. قِراع. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). با همدیگر قرعه انداختن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || با کسی شمشیر زدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || واکوفتن دلیران بعض مر بعض را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). واکوفتن دلیران همدیگر را. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مقارعت شود. || گرفتن ناقه سرکش و خوابانیدن آن را برای گشن که گشنی کند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || مساهمه. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) واکوفتن دلیران یکدیگر را : [ ... و طنین ذباب الغضب هیبت از وقع مقارعت هر دو فریقین بگوش روزگار آمد . ] ( مرزبان نامه . ۱۳۱۷ ص ۲ ) ۲۲۲ - ( مصدر ) قرعه انداختن با یکدیگر.

فرهنگ معین

(مُ رِ عَ ) ۱ - (مص م . ) واکوفتن دلیران یکدیگر را. ۲ - (مص ل . ) قرعه انداختن با یکدیگر.

فرهنگ عمید

زد وخورد دلیران.

پیشنهاد کاربران

بپرس