مقابله کردن


مترادف مقابله کردن: روبه رو شدن، مواجهه کردن، مبارزه کردن، جنگیدن، برابری کردن، همتا بودن، مقایسه کردن، تطبیق دادن، جبران کردن، تلافی کردن

معنی انگلیسی:
counter, defy, collate, confront, counteract, match, oppose, outface, beard, breast, pit

واژه نامه بختیاریکا

ور گِریدِن

مترادف ها

confront (فعل)
مواجه شدن، مقابله کردن، روبرو شدن با، مواجهه کردن

contrast (فعل)
برابر کردن، مقابله کردن، مقایسه کردن

verify (فعل)
محقق کردن، تحقیق کردن، رسیدگی کردن، مقابله کردن، ممیزی کردن، بازبینی کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن

compare (فعل)
سنجیدن، برابر کردن، مقابله کردن، تطبیق کردن، مقایسه کردن، باهم سنجیدن

check (فعل)
رسیدگی کردن، منع کردن، جلوگیری کردن از، بررسی کردن، مقابله کردن، ممانعت کردن، تطبیق کردن، نشان گذاردن

collate (فعل)
مقابله کردن، تطبیق کردن، مقابله و تطبیق کردن

فارسی به عربی

عداد , لحیة , مراقبة

پیشنهاد کاربران

مقابله کردن ؛ دو نسخه از کتابی را برای پیدا کردن غلط با هم خواندن. واخوان کردن. کتابی را با کتابی عرض دادن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
مقابله کردن ؛ جنگ کردن. ستیزه کردن : سیمجوریان از نشابور بیایند و با الپتگین مقابله و مقاتله کنند. ( چهارمقاله ص 23 ) .
|| راست کردگی کتاب را با کتاب دیگر. ( ناظم الاطباء ) .
مقابله کردن ؛ عوض کردن. تلافی کردن : بازرگان ملاطفت پیرزن را به شکر و مواعید خوب مقابله کرد. ( سندبادنامه ص 307 ) . بازرگان گمان برد که این مرد در باب او عنایتی کرده است و شفقتی نموده آن را به منتهای بسیار
...
[مشاهده متن کامل]
مقابله کرد. ( سندبادنامه ص 33 ) . یکی از حواریان سؤال کرد که ای پیغمبر خدای این الفاظ شنیع را به ثنا و محمدت چرا مقابله کردی. ( جوامع الحکایات عوفی ) .

مقابله کردن ؛ روباروی شدن و روباروی ایستادن. ( ناظم الاطباء ) .
- || برابر کردن و مواجه نمودن. ( ناظم الاطباء ) . در مقابل گذاشتن :
ضمیر پاک تو با دفتر ضمایر خلق
اگر مقابله کردی مهندس تقدیر
...
[مشاهده متن کامل]

بسان عکس در آیینه منتقش دیدی
در او تصور خلق از نقیر و از قطمیر.
سنجر کاشی ( از آنندراج ) .

به مقابله برخاستن با . . . . . . .
Fight
Dealt
پنجه در پنجهٔ کسی افکندن
Deal with something = cope with something