مقابل کوب

لغت نامه دهخدا

مقابل کوب. [ م ُ ب ِ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) چیزی که مقابل خود را از روی بلندی یا خوبی پست سازد. ( آنندراج ). قلعه ای که در مقابل قلعه سازند موقت ، گرفتن و تسخیر اولی را. باره و قلعه ای که در برابر قلعه راست کنند تا از آنجا توانند آن را با منجنیقها ویران کرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : فوجی از امرا و سپاهیان را به ساختن مقابل کوب و محاصره آن جمع منکوب مأمور ساختند. ( حبیب السیر چ قدیم تهران ج 2 ص 232، یادداشت ایضاً ).
در شبابش مشتری فعل و عطاردشغل داشت
گرچه در شیبش مقابل کوب جوزا ساخته.
واله هروی ( از آنندراج ).
هر تعدی را مکافاتی مقابل کوب هست
می خورد بر سکه زر تا سکه بر زر می خورد.
محسن تأثیر ( از آنندراج ).
دعای ساکن میخانه هم دارد اثر، دانش
در بازش مقابل کوب محراب است پنداری.
رضی دانش ( از آنندراج ).
تیمورشاه برخوردارخان را با جمعی از سپاه قزل باش و افغان به سمت بلخ فرستاد، چون مقابل کوبی نداشت ، خان موصوف شهر بلخ و اطراف او را به حیطه تسخیر آورد. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 118 ). || حریف دردکش. ( آنندراج ). و رجوع به مقابل شود.

فرهنگ فارسی

چیزی که مقابل خود را از روی بلندی یا خوبی پست سازد .

پیشنهاد کاربران

بپرس