مفوض کردن


مترادف مفوض کردن: واگذار کردن، سپردن، تفویض کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تفویض کردن واگذار کردن .

پیشنهاد کاربران

بازگذاشتن. [ گ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) سپردن. تفویض کردن. ( ناظم الاطباء ) . تفویض. ( صراح اللغه ) . مفوض کردن :
بلبلا مژده ٔ بهار بیار
خبر بد به بوم بازگذار.
سعدی ( گلستان ) .
کار خود گر بخدا بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی.
حافظ.