مفنگی
/mofangi/
مترادف مفنگی: ضعیف، لاغر، مردنی، نزار، مافنگی
متضاد مفنگی: سرومروگنده، قبراق
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
۱ - کسی که آب بینی وی دایماً روان باشد.
۲ - ضعیف و مردنی.
۳. عملی ( معتاد سنگین به مواد مخدر )
۲ - ضعیف و مردنی.
۳. عملی ( معتاد سنگین به مواد مخدر )
( ( از این گذشته، گرسنگی کشیده و مفنگی و چرک بود و شاید بیش از سه چهار ماه نداشت. ) ) ( صادق چوبک ، آتما سگ من )
کسی که همیشه مفش ( آب بینیش ) آویزونه و حال ندار و معتاد هست
مفنگی mofangi
کسی بیمار گونه است ، ضعیف الجثه، کسی که شبیه معتاد ها نزار ولاغر است ، در گویش شهربابکی به آن مافنگو می گویند
کسی بیمار گونه است ، ضعیف الجثه، کسی که شبیه معتاد ها نزار ولاغر است ، در گویش شهربابکی به آن مافنگو می گویند
مفنگی در اصل ( مبنگی ) فارسی از دو واژه ( مه ؛ بنگی ) درست شده است ؛ ( مه ) یعنی بزرگ و ( بنگی ) به معنی کسی که بنگ مصرف میکتد و رویهم یعنی فردی که زیاد بنگ مصرف میکند یا بنگی شدید
- مُفو - به فارسی - دماغو - معنی می شود.
در زبان لرستانی - مُف - به معنای دماغ و بینی می باشد و گرفتن مُف به معنای پاک کردن آن از مخاط ، اَست به چشم می آید که این واژه درفارسی هم بوده و یا از زبان لرستان به فارسی آمده باشد.
مفنگی به معنی
معتاد مواد مخدر
و لاغر
و دود زده
معتاد مواد مخدر
و لاغر
و دود زده
لاغر، ضعیف،
در زبان کردی بهش میگن ( له ر، لاواز ، کز )
در زبان کردی بهش میگن ( له ر، لاواز ، کز )
حرف مفت زن.