ای شوربخت مدبر مفلوک قلتبان
وی ترش روی ناخوش مکروه و لوک و لک.
؟ ( از فرهنگ سروری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
و رجوع به مفلاک شود. || نحیف. نزار. لاغر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).مفلوک. [ م َ ] ( ع ص ) دختر برآمده پستان . ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).