مفروضات


معنی انگلیسی:
premise, data, things granted or supposed

لغت نامه دهخدا

مفروضات. [ م َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ مفروضة. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). مأخوذ از تازی ، اوامر خداوندی. ( ناظم الاطباء ). || فرض شده ها. و رجوع به مفروض شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مفروضه ( مفروض )
جمع مفروضه ماخوذ از تازی اوامر خداوندی .

مترادف ها

information (اسم)
خبر، اطلاع، اخبار، سوابق، اطلاعات، مفروضات، سراغ، معلومات، اگاهگان، پرسشگاه، استخبار

data (اسم)
سوابق، داده، اطلاعات، داده ها، مفروضات، دانسته ها، سراغ

فارسی به عربی

بیانات , معلومات

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 همتای پارسی: انگاشتگان 🇮🇷
دانسته های پیشین
قرار داده شده ؛در نظر گرفته شده ؛وضع شده ؛یعنی در تمام امور نهادی که برای رسیدن به هدفی یا انجام وظیفه ای یا ایفای نقشی وضع و تاسیس شده است.

بپرس