لغت نامه دهخدا
مفرس. [ م ُ ف َرْ رَ ] ( ص ) فارسی کرده شده ، از قبیل معرب که به معنی عربی کرده شده است. ( آنندراج ). کلمه ای که از زبان دیگری به فارسی آورده شده : برشکال مفرس برسکال است. ( غیاث ). پسندشده در زبان فارسی. ( ناظم الاطباء ). بعضی این صورت را به معنی فارسی شده به کار برده اند، مانند معرب که به معنی عربی شده است. پارسی گردانیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مفرس. [ م َ رَ ] ( اِ ) نوعی از زیب و زینت باشد که از سقف عمارتها آویزان کنند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مصحف مُقَرنَس است. ( حاشیه برهان چ معین ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) کلمه ای که از زبان دیگر بفارسی آورده شده پارسی گردانیده : [ برشکال مفرس برسکال است .] (غیاث : برشکال ) . توضیح این لفظ عربی نیست بلکه بشکل عربی مانند معرب ساخته شده و مفرس در عربی بمعنی آنچه برای دریدن نزد حیوان درنده گذاشته میشود ، میباشد
نوعی از زیب و زینت باشد که از سقف عمارتها آویزان کنند .
فرهنگ معین
(مُ فَ رَّ ) [ معر. ] (اِمف . ) کلمه ای که از زبان دیگر به فارسی آورده شده ، پارسی گردانیده .