مفرده

لغت نامه دهخدا

مفرده. [ م ُ رَدَ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث مفرد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). تنها. ( غیاث ) ( آنندراج ). || در اصطلاح اهل دفتر، جمع را گویند از جهت آنکه قرینه ندارد. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). در اصطلاح سیاق ، مدی که زیر آن جمع نویسند. ( فرهنگ نظام ) :
روزی که سر به دفتر تدبیر می کشد
مجنون بجای مفرده زنجیر می کشد.
امیر شهرستانی ( از فرهنگ نظام ).
|| در اصطلاح فن سیاقت و دیوان ، دفاتر سیاقت یایکی از دفاتر هفتگانه فن سیاقت است :
اقتلوا کاتبان مفرده را
اول آن عبدی فلک زده را.
واحد کرمانی ( در هجوخواجه عبدی بیک شیرازی سیاق دان ، از فرهنگ نظام ).
و رجوع به مفرد شود. || مفرد و ساده و بی آمیغ. ( ناظم الاطباء ).
- ادویه مفرده ؛ دواهای طبیعی که در آنها ترکیب صناعی نباشد. مفردات ، مقابل ادویه ٔمرکبه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به مفردات شود.
- اعضاء مفرده . رجوع به همین کلمه شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم صفت ) مونث مفرد : [ ... از بهر آنکه ازین ترکیب جزوی حاصل میشد مرکب از اسباب مفرده ... ] ( المعجم . چا. دانشگاه . ۴۳ ) جمع : مفردات . ۲ - ( اسم ) مدی که زیر آن جمع نویسند . ۳ - ( سیاق ) مجموع اقلام یک محاسبه . ۴ - فن سیاق : [ اقتلوا کاتبان مفرده را اول آن عبدی فلک زده را . ] ( واحد کرمانی در هجو خواجه عبدی بیک شیرازی سیاق دان تحقیق الاصطلاحات فرنظا. ) ۵ - ادویه مفرده مقابل مرکبه .یا ادویه مفرده . داروهای ساده و بدون اختلاط و ترکیب با داروهای دیگر مانند : کافور گنه گنه و غیره مقابل ادویه مرکبه .

پیشنهاد کاربران

بپرس