مفتون گشتن ( گردیدن ) ؛ فریفته شدن : مرا همیشه. . . مغرور بودن. . . و مفتون گشتن به جاه دنیا معلوم بود. ( کلیله و دمنه ) .
مفتون گردیدن ( گشتن ) ؛ شیفته شدن : کیست که. . . با زنان مجالست دارد و مفتون نگردد. ( کلیله و دمنه ) .
ای گشته فلک بر مه منجوق تو عاشق
وی گشته ظفر بر سر شمشیر تو مفتون.
امیرمعزی.
ای گشته فلک بر مه منجوق تو عاشق
وی گشته ظفر بر سر شمشیر تو مفتون.
امیرمعزی.