مفتون کاکوروی
لغت نامه دهخدا
با جنون باز آشنا کردم دل دیوانه را
از تب سودا دگر آتش زدم این خانه را
رشته زنار زیب دوش ایمان ساختم
بر سر زاهد شکستم سبحه صددانه را
از سر هر تار گیسوی تو در پیراستن
دست مشاطه رفو زد چاک زخم شانه را.
و رجوع به تذکره روزروشن چ رکن زاده آدمیت ص 755 و فرهنگ سخنوران شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید