مفتون شدن


مترادف مفتون شدن: شیفته شدن، واله گشتن، شیدا شدن، عاشق شدن، فریفته شدن، دلباخته گشتن، مجذوب شدن

متضاد مفتون شدن: فتنه گشتن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - در فتنه افتادن . ۲ - عاشق شدن شیفته گشتن .

پیشنهاد کاربران

مفتون شدن ؛ فریفته شدن :
ای فلک زود گرد وای بر آن
کوبه توای فتنه جوی مفتون شد.
ناصرخسرو.
ای شده مفتون به قولهای فلاطون
حال جهان باز چون شده ست دگرگون.
ناصرخسرو.
زر و نقره چیست تا مفتون شوی
چیست صورت تا چنین مجنون شوی.
مولوی.
مفتون شدن ؛ شیفته شدن. عاشق گشتن :
خرد که عاشق و مفتون شود بدو مردم
شده ست بر تو ز رسم تو واله و مفتون.
امیرمعزی.
ای بر لب شیرین تو عابد شده عاشق
وی بر خط مشکین تو زاهد شده مفتون.
امیرمعزی.
بر رسم و سیرت او مفتون شده ست دنیا
تا دولت مساعد بر عمر اوست مفتون.
امیرمعزی.