مفتون

/maftun/

مترادف مفتون: دلباخته، شیدا، شیفته، عاشق، فریفته، مجذوب

برابر پارسی: شیدا، شیفته، دلباخته

معنی انگلیسی:
fascinated, charmed, seduced, enchant, rapt, facinated

لغت نامه دهخدا

مفتون. [ م َ ] ( ع ص ) در فتنه افتاده. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || دیوانه. || عقل و مال رفته.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شیفته. عاشق. ( از غیاث ) ( از آنندراج ). شیفته. ربوده دل. عاشق. ( از ناظم الاطباء ). دلشده. دل از دست داده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
ای علم جوی روی به جیحون نه
گر جانت بر هلاک نه مفتون است.
ناصرخسرو.
دیوی است کودکی تو به دیوی بر
گر دیو نیستی ز چه مفتونی ؟
ناصرخسرو.
همیشه خازن خلد است بر درگاه او عاشق
همیشه حامل عرش است بر ایوان او مفتون.
امیرمعزی.
بر رسم و سیرت او مفتون شده ست دنیا
تا دولت مساعد بر عمر اوست مفتون.
امیرمعزی.
ای خسروی که رادی بر دست توست عاشق
ای عادلی که شادی بر طبع توست مفتون.
امیرمعزی.
سپاه او همه بودند شیران و جهانگیران
ظفر بر تیغشان عاشق هنر بر طبعشان مفتون.
امیرمعزی.
سعادتی که سعود آسمان مفتون آن نماید و دوام سرمد الیف آن باشد نثارروزگار انور مجلس عالی صدری... ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 139 ).
چون مفتون صادق ملامت شنید
به درد از درون ناله ای بر کشید.
سعدی ( بوستان ).
جهانی در پی ات مفتون بجای آب گریان خون
عجب می دارم از هامون که چون دریا نمی باشد.
سعدی.
سخن دراز کشیدیم و همچنان باقی است
حدیث دلبر فتان و عاشق مفتون.
سعدی.
آب از نسیم باد زره پوش گشته است
مفتون زلف یار زره موی خوشتر است.
سعدی.
- مفتون شدن ؛ شیفته شدن. عاشق گشتن :
خرد که عاشق و مفتون شود بدو مردم
شده ست بر تو ز رسم تو واله و مفتون.
امیرمعزی.
ای بر لب شیرین تو عابد شده عاشق
وی بر خط مشکین تو زاهد شده مفتون.
امیرمعزی.
بر رسم و سیرت او مفتون شده ست دنیا
تا دولت مساعد بر عمر اوست مفتون.
امیرمعزی.
- مفتون شده ؛ شیفته گردیده :
جانا به خدا بخش دلم را که گریز است
مقبول تو را از دل مفتون شده من.
عطار.
- مفتون گردیدن ( گشتن ) ؛ شیفته شدن : کیست که... با زنان مجالست دارد و مفتون نگردد. ( کلیله و دمنه ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

عبدالرزاق بیگ دنبلی متخلص به [ مفتون ] ( و. ۱۱۷۶ ه.ق - ف. تبریز ۱۲۴۳ ه.ق ) یکی از دانشمندان و سخنوران بزرگ آذربایجان در دوره قاجاریه بود. ور در سال ۱۲۷۶ ه.ق .در شهر خوی متولد شد از سن ده سالگی تا ۲۴ سالگی ( چهارده سال ) بعنوان گروگان در شیراز بازداشت بود و در این مدت بتحصیل علم و ادب پرداخت در زمان آغا محمد خان قاجار مرخص شده و به آذربایجان برگشت . در زمان عباس میرزا نایب السلطنه بمنصب استیفا و نویسندگی ارقام دیوانی نایل گردید. وی تالیفات گرانبهائی از خود بیادگار گذاشت از جمله : حدائق الجنان روضه الاداب و جنه الالباب . حدائق - الادبائ م آثر سلطانی کلیات دیوان و غزلیات مثنوی ناز و نیاز منظومه ای بنام مختار نامه .
درفتنه انداخته شده ، شیفته، فریفته، عاشق
۱ - ( اسم ) در فتنه انداخته شده . ۲ - عاشق ( صفت ) شیفته گشتن .
آزمودن آزمایش

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) شیفته ، دیوانه

فرهنگ عمید

۱. ویژگی کسی که در فتنه انداخته شده.
۲. شیفته، فریفته، عاشق.

مترادف ها

spellbound (صفت)
مجذوب، مفتون، مسحور، افسون شده

charmed (صفت)
مفتون

پیشنهاد کاربران

مفتون" آشوب زده، فتنه زده، گرفتار فتنه.
شیفته
مسحور
کسی که از شدت دلدادگی، فتنه معشوق را تشخیص ندهد.
دیوانه

بپرس