مفتق

لغت نامه دهخدا

مفتق. [ م َ ت َ ] ( ع اِ ) مفتق القمیص ؛ شکاف جای پیراهن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). محل شکافتگی پیراهن. ( از اقرب الموارد ).

مفتق. [ م ُ ف َت ْ ت َ ] ( ع ص ) گشوده. شکافته. بازکرده :
با بوی شمال کس نخواند خوش
مشک و می نافه مفتق را.
قطران ( دیوان چ محمد نخجوانی ص 12 ).
و رجوع به تفتیق شود.

فرهنگ فارسی

گشوده شکافته

پیشنهاد کاربران

( مفتق ) ؛ ( کوه مفتق )
در کلام رسول الله ( ص ) : نام کوهی هست در سرزمین شام ( سوریه ) در نزدیکی شهر حمص سوریه ؛ و در کنار رود اُرنُط ( اُرنُد ) ؛
که حضرت مهدی ( عج ) در آن خطه ؛ جنگهای بسیار سختی با رومیان ( غربی ها ) دارد و منجر به شهادت بسیاری از یاران حضرت مهدی ( ع ) میگردد ؛
...
[مشاهده متن کامل]

که در این موضوع هم ؛ امتحان سخت و شدید الهی صورت میگیرد ؛
بطوریکه یاران حضرت مهدی به سه دسته تقسیم میشوند ؛
گروه اول ؛ در راه خدا شهید میشوند ؛
گروه دوم ؛ با حضرت مهدی ( ع ) میمانند ؛
و گروه سوم هم فرار میکنند ؛
؛ اما در آخر خداوند پیروزی را به حضرت مهدی ( ع ) میدهد .
( ( پناه بر خدا که در آنزمان هم خداوند باز هم ؛ بندگانش را آزمایش و امتحان میکند ) )
( ( ای خداوند مهربان ؛ به ما رحم کن ؛ یا ارحم الراحمین ) )

بپرس