مفتضح
/moftazah/
مترادف مفتضح: بدنام، بی آبرو، رسوا، ننگین ، زشت، بد
متضاد مفتضح: آبرومند، خوشنام
برابر پارسی: رسوا، بی آبرو، بدنام
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- مفتضح شدن ؛ رسوا شدن. بدنام شدن. بی آبرو شدن.
- مفتضح کردن ؛ رسوا کردن. بدنام کردن. بی آبرو کردن.
فرهنگ فارسی
( اسم ) رسوا شده بی آبرو گردیده . چه [ افتضح ] لازم آمده .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
پست، رسوا، ننگین، رسوایی اور، بد نام، مفتضح، نفرت انگیز شنیع
رسوا، ننگ اور، مفتضح، موجب رسوایی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
اسباب شرمندگی
کون پاره . [ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) امرد. مخنث . || مفتضح . رسوا. ( فرهنگ فارسی معین ) . || نوعی دشنام است کنایه ازمفعول بودن طرف . ( فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ) .