مفتش
/mofatteS/
مترادف مفتش: بازپرس، بازجو، جاسوس، کارآگاه، ممیز، منهی
برابر پارسی: بازرس، جوینده، کارآگاه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - تفتیش کننده جستجو کننده . ۲ - بازرس جمع : مفتشین .
جوینده و کاونده
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [منسوخ] بازرس.
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
بازرس، مفتش
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مفتش. [ م ُ ف َت ْ ت ِ ] ( ع ص ) جوینده. کاونده. ( از آنندراج ) . کسی که می جوید و می کاود و تفتیش می نماید. ( ناظم الاطباء ) . پژوهنده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . و رجوع به تفتیش شود. || ( اصطلاح اداری در گذشته ) بازرس. کسی که از طرف وزارتخانه ها و اداره ها به کارهای کارمندان و کارکنان رسیدگی کرده درستی یا نادرستی کارهای آنها را به مقامات مربوط آگهی می دهد. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ، ذیل بازرس ) . و رجوع به بازرس شود. || مباشر و سرکار و ناظر. ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
مُفتّشین قبور دنبال "هفت گناه کبیره" میگردند وبجز "خیانت"؛ گناه دیگری پیدا نمیکنند!
"یا أیّها الذین آمنوا لا تخونوا اللهَ و الرسولَ و تخونوا اماناتَکم و أنتم تعلمون"
"یا أیّها الذین آمنوا لا تخونوا اللهَ و الرسولَ و تخونوا اماناتَکم و أنتم تعلمون"
کسی که بدون اجازه در کار دیگران سرک میکشد
فضول
بررس
بازرس