نیست این از ران گاو ای مفتری
ران گاوت می نماید ازخری.
مولوی.
و رجوع به افترا شود. || مکار. حیله باز. ( ناظم الاطباء ). || کسی که پوستین می پوشد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). گویند: المفتری لایجد البرد . ( از اقرب الموارد ).مفتری. [ م ُت َ را ] ( ع ص ) دروغین. مجعول. بربافته :
ای برترین مقام ملائک بر آسمان
با منصب تو زیرترین پایه علا
شعر آورم به حضرت عالیت زینهار
با وحی آسمان چه زند سحر مفتری.
سعدی ( کلیات چ مصفا ص 679 ).
ورجوع به مفتریات شود.