مفترق


مترادف مفترق: پراکنده، متفرق، پخش وپلا

لغت نامه دهخدا

مفترق. [ م ُ ت َ رِ ] ( ع ص ) پراکنده و جداگردنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پراکنده و جداگردیده. ( ناظم الاطباء ) :
مفترق شد آفتاب جانها
در درون روزن ابدانها.
مولوی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) جدا شونده . ۲ - ( صفت ) جدا پراکنده .

فرهنگ معین

(مُ تَ رِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) جدا شونده . ۲ - (ص . ) جدا، پراکنده .

فرهنگ عمید

۱. جدا شونده.
۲. پراکنده، جدا.

پیشنهاد کاربران

فرق کننده
جدا کننده
بس ستارهٔ سعد از تو محترق
بس سپاه و جمع از تو مفترق
✏ �مولانا�

بپرس