مفترعات

لغت نامه دهخدا

مفترعات. [ م ُ ت َ رَ ] ( ع اِ ) منشعبات. متفرّعات : و جمله بحور اشعارعجم را در چهار دایره نهیم : هزج و رجز و رمل در یک دایره و جملگی مفترعات و منشعبات هریک به اصول آن ملحق گردانیم. ( المعجم چ قزوینی و مدرس چ مجلس ص 70 ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع مفترعه ( مفترع ) متفرعات منشعبات : [ .. و جمله بحور اشعار عجم را در چهار دایره نهیم : هزج و رجز و رمل در یک دایره و جملگی مفترعات و منشعبات هریک باصول آن ملحق گردانیم . ] ( المعجم . مد . چا. ۷٠:۱ )

پیشنهاد کاربران

بپرس