مفتخوار


مترادف مفتخوار: انگل، بیکاره، پخته خوار، طفیلی، مفتخور

لغت نامه دهخدا

مفتخوار. [ م ُ خوا / خا ] ( نف مرکب ) کسی که بی زحمت می خورد. ( ناظم الاطباء ). آنکه بدون رنج و کوشش از نتیجه سعی و عمل دیگران بهره برد.و رجوع به مفتخور و ترکیب مفت خوردن ذیل مفت شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - کسی که ازسفره دیگران غذا خورد . ۲ - آنکه بدون سعی و رنج مال دیگران را تصاحب و صرف کند.

فرهنگ معین

(مُ خا ) (ص فا. ) کسی که بی رنج و زحمت چیزی به دست می آورد.

پیشنهاد کاربران

رایگان خواره ؛ مفت خور :
بپیچم سر از رایگان خوارگان
مگر بی زبانان وبیچارگان.
نظامی.
میانه خور کناره گرد ؛ یعنی آنکه در میانه مفت می خورد و راست راست می گردد. کنایه است از کسی که تن به هیچ کاری نمی دهد و جز خوردن و بیکار گشتن کاری ندارد. ( از یادداشت مؤلف ) . میانه خور است ( یا ) میانه خورم و کناره گرد. نظیر: کن وسطا و امش جانباً. ( امثال و حکم دهخدا ) .

بپرس