تیغ تو مفتاح قلعتها شد اندرگاه فتح
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان.
عسجدی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
چگونه بسته شوم هر زمان به بند گران که هست رای تو قفل زمانه رامفتاح.
مسعودسعد.
مفتاح نصرت و ظفر و فتح در کفت آن سرشکار تن شکر جان شکار باد.
مسعودسعد.
اوست مفتاح گنج خانه جوداوست مصباح آسمان وجود.
سنائی ( مثنویها چ مدرس رضوی ص 218 ).
و آن را عمده هر نیکی... و مفتاح هر حکمت می شناسند. ( کلیله و دمنه ). اما مفتاح همه اغراض کتمان اسرار است. ( کلیله و دمنه ).کو تیغ که مفتاح نجات است سرم را
کآن تیغ به صد تاج سر جم نفروشم.
خاقانی.
هر دو فتاح و رمز را مفتاح هر دو سردار و علم را بندار.
خاقانی.
مصباح امم امام اکمل مفتاح همم همام اکرم.
خاقانی.
و چون به انفاس صاعده فایحه سر فاتحه سراید فتاح علم شود و مفتاح خاطر قفال آید.( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 179 ).ذره ذره گر شود مفتاحها
این گشایش نیست جز از کبریا.
مولوی.
چون که قسام اوست کفر آمد گله صبرباید صبر مفتاح الصله.
مولوی.
ما نمی گفتیم کم نال از حرج صبر کن کالصبر مفتاح الفرج.
مولوی.
ز کوی مغان رخ مگردان که آنجافروشند مفتاح مشکل گشایی.
حافظ.
- مفتاح الغیب ؛ عبارت از اسماء ذات است. که مقام غیبت الهی اند و اول تعین اند. ( فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی تألیف سجادی ).- مفتاح اول ؛ عبارت از اندراج اشیاء است آن طور که هستند در غیب الغیوب که حروف اصلیه هم گویند،یعنی اندراج در احدیت ذات چون شجره در نوات. ( فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی تألیف سجادی ).
- مفتاح سرالقدر ؛ عبارت از اختلاف استعدادات اعیان ممکنه است. ( فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی تألیف سجادی ).بیشتر بخوانید ...