به دو کونش خریده ام ، نتوان
دامن او ز دست دادن مفت.
جامی.
من که نگفتم تو بده بوسه مفت طاق بده بوسه و برگیر جفت.
ایرج میرزا.
- به مفت نیرزیدن ؛ رایگان گران بودن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ناچیز و بی ارز بودن ، نظیر: به لعنت خدا نیرزیدن. به نانی نیرزیدن. ( از امثال و حکم ج 1 ص 464 ).- مال مفت ؛ مال رایگان. مالی که بی پرداخت بها به دست آید :
به مال مفت رسیدی هلاک کن خود را
که گاهگاه چنین اتفاق می افتد.
؟ ( از امثال و حکم ج 1 ص 462 ).
در جهان هر کس که دارد مال مفت می تواند حرفهای خوب گفت.
؟ ( از فرهنگ نظام ).
- مفت از دست دادن چیزی را یا به مفت از دست دادن ؛ به سهولت وسادگی از دست دادن آن را. بیهوده از دست دادن. مفت باختن : شاد است بخت بد که به مفتم ز دست داد
گویی مرا فروخته یوسف خریده است.
کلیم ( از آنندراج ).
- مفت باختن . رجوع به ترکیب قبل شود.- مفت پانصد. رجوع به ترکیب مفت کالذی شود.
- مفت چنگ ؛ ارزانی کسی بودن. بی خرج و رنج چیزی را به دست آوردن. به نفع کسی بودن : اگر رفیق تو آدم ثروتمندی است مفت چنگ تو... ( فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده ).
- مفت خود شمردن ؛ مفت خود دانستن. مغتنم شمردن. غنیمت دانستن. گفتن که چه بهتر از این. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ).
- مفت خوردن ؛ اکل چیزی یا مالی بی ادای قیمت یا در ازای کاری. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). بدون سعی و عمل از مال و نعمتی بهره مند شدن :
به جامع رو و دست مفتی بگیر
که ای مفتی از مفت خوردن نفیر.
( دستورنامه نزاری قهستانی چ روسیه ص 70،یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
و رجوع به مفتخوار و مفتخور شود.
- مفت زدن ؛ به معنی سود کردن و منتفع شدن بی رنج ومحنت. ( آنندراج ) :
گوی شهرت می توان بردن که میدان بی طرف
مفت زد مجنون که پیش از ما به این صحرا رسید.
صائب ( از آنندراج ).
عشق غارت کرده هر جا دین و ایمانی که دیدبیشتر بخوانید ...