مفاوضات

لغت نامه دهخدا

مفاوضات. [ م ُ وَ ] ( ع اِ ) ج ِ مفاوضة. گفتگوها. مذاکرات : صاحب کافی بعد از آن مفاوضات بر مراعات تاش و حفظ مصالح و مناجح او اقبال کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 99 ). و رجوع به مفاوضة و مفاوضت و مفاوضه شود. || مکتوبات که اعلی به ادنی نوشته باشد. مراسلات مکتوباتی که به مساوی نوشته شود . ( غیاث ) ( آنندراج ). و رجوع به مفاوضه ( معنی آخر ) شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر اسم ) جمع مفاوضه
جمع مفاوضه گفتگو ها

پیشنهاد کاربران

گفت و گوهای پیرامون یک مسئله یا موضوع را مُفاوِضات گویند.

بپرس