مفاخرت کردن


مترادف مفاخرت کردن: افتخار کردن، نازیدن، بالیدن

لغت نامه دهخدا

مفاخرت کردن. [ م ُ خ َ / خ ِ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فخر کردن.افتخار کردن. نازیدن. بالیدن. مباهات کردن : بیش از این در میان ملوک عصر... رسمی بوده است که مفاخرت و مبارزت به عدل و فضل کردندی. ( چهارمقاله ص 40 ). به سبب نسب و صلف شرف مباهات می نمود و ادلال و مفاخرت می کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 400 ). فصحای عرب به قصاید سبعیات مفاخرت و مباهات می کردند.( لباب الالباب چ نفیسی ص 7 ). و رجوع به مفاخرت شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فخر کردن بخود بالیدن : [ فصحای عرب بقصاید سبعیات مفاخره و مباهات میکردند . ] ( لباب الالباب . نف.۷ )

پیشنهاد کاربران

بپرس