مغیلان

/moqilAn/

مترادف مغیلان: خارشتر، ام غیلان، صمغ عربی

معنی انگلیسی:
kind of thorny bush

لغت نامه دهخدا

مغیلان. [ م ُ غ َ / م ُ ] ( اِ ) نام درختی است خاردار و به عربی آن را ام غیلان خوانند. ( برهان ). درخت کیکر و ببول. ( الفاظ الادویه ). درخت ببول که به هندی کیکر نیز گویند. در اصل ام غیلان بود که معنی آن مادر دیوان است چه ام به معنی مادر و غیلان جمع غول و لفظ «ام » مجازاً برای مقارنت و مجاورت می آید... پس لفظ مغیلان مفرد است و جمع مغیل نیست ، چنانکه بعضی گمان برند... ( غیاث ) ( آنندراج ). مأخوذ از تازی ، درختی خاردار که در مصر و عربستان فراوان و شبیه به درخت اقاقیا، ولی غیر از آن است و به تازی ام غیلان نامند. ( ناظم الاطباء ). طَلح. سَمُر. درخت صمغ، و بار او را ظفرةالعجوز نامند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
گر از تو یکی شهریار آمدی
مغیلان بی بر به بار آمدی.
فردوسی.
آن جایها که خار مغیلان گرفته بود
امروز بوستان و گلستان شد و چمن.
فرخی.
جز به چشم عظمت هرکه در او درنگرد
مژه در دیده او خار مغیلان گردد.
منوچهری.
به گاه جستن خشم و به گاه طیبت نفس
درشت تر ز مغیلان و نرمتر ز خزی.
منوچهری.
بی هنر مادام بی سود باشد چون مغیلان که تن دارد و سایه ندارد. ( قابوسنامه ).
گیتی همه بیابان ویشان رونده رود
مردم همه مغیلان ویشان صنوبرند.
ناصرخسرو.
تا به گفتاری پربار یکی نخلی
چون به فعل آیی پرخار مغیلانی.
ناصرخسرو.
گر میوه ت باید به سوی سیب و بهی شو
منگر سوی بی میوه و پرخار مغیلان.
ناصرخسرو.
تا کی در چشم عقل ، خار مغیلان زدن
تا کی در راه نفس ، باغ ارم ساختن.
خاقانی.
جان پاکش به باغ قدس رسید
زین مغیلان سالخورد گذشت.
خاقانی.
وز پی خضر و پر روح القدس چون خط دوست
در سمیرا سدره برجای مغیلان دیده اند.
خاقانی.
خوش است زیر مغیلان به راه بادیه خفت
شب رحیل ولی ترک سر بباید گفت.
سعدی.
مغیلان چیست تا حاجی عنان از کعبه برچیند
خسک در راه مشتاقان بساط پرنیان باشد.
سعدی ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
ای بادیه هجران تا عشق حرم باشد
عشاق نیندیشند از خار مغیلانت.
سعدی.
مرا و خار مغیلان به حال خود بگذاربیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - خارشتر ۲ - عدس تلخه .۳ - درختچه ایست با خارهای بی شمار از تیره پروانه واران و از دسته گل ابریشم ها که از آن نیز صمغ عربی بدست میاورند درخت صمغ عربی درخت ام غیلان طلح اقاقیای نیلوتیک .

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (اِ. ) امُ غیلان ، درختچة خاردار که در بیابان ها می روید.

فرهنگ عمید

درختچه ای خاردار که از آن صمغ عربی به دست می آید.

واژه نامه بختیاریکا

سه خار ( سِخار )

پیشنهاد کاربران

دربیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور. . .
Babul
Arabic gumtree
بوته ای خاردار که درصحراهای کم آب وخشک می روید، مشتق ازواژه غول است وغول بیابانی موجودی افسانه ای است. شاید ازآنجاکه مسافران هنگام عبوردرتاریکی ازبیابانهاوصحاری ، گاه به این بوته خاردار برخوردمی کردند ودچار آسیب می شدند، آن را به غول بیابانی
تشبیه کرده ونسبت داده اند.
مادر غول ها
گیاه خار دار که میوه ای شبیه باقلا دارد این در اصل 《ام غیلان》بوده است، به معنی مادر غولان و دیو ها، چون در قدیم فکر میکردند که غول ها و دیو های بیابانی زیر بوته ها پنهان شود و مسافران و اهل کاروان را گمراه کنند
درختچه خارداری که تن دارد ولی سایه ندارد
درختی است که خار دار و شتر ها آن را میخورند
گیاه خاردار که میوه ای شبیه باقلا دارد.
این کلمه در اصل ام غیلان بوده است به معنی مادر غولان و دیو ها ؛چون در قدیم فکر میکردند که غول ها و دیوهای بیابانی زیر بوته ها پنهان میشوند و مسافران و اهل کاروان را گمراه میکنند.

بپرس