مغیل
لغت نامه دهخدا
مغیل. [م ُغ ْ ی َ ] ( ع ص ) بچه غیل خوار. مُغال. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). بچه غیل خوار. ( ناظم الاطباء ).
مغیل. [ م ُ غ َی ْ ی َ ] ( ع ص ) مرد ثابت در غیل و در جنگل پاینده و درآینده. ( منتهی الارب ). مرد پاینده در غیل و جنگل و درآینده در آن. ( ناظم الاطباء ) ( از محیط المحیط ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید