لغت نامه دهخدا
- مغیب اعتدال ؛ عبارت است از نقطه مغرب. ( کشاف اصطلاحات الفنون ).
مغیب. [ م ُ / م ُغ ْ ی ِ ] ( ع ص ) مغیبة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به مغیبة شود.
مغیب. [ م ُ غ َی ْ ی َ ] ( ع ص ) نهان و ناپدید. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). و رجوع به تغییب شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) زنی که شوهرش غایب باشد.
مغیبه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پنهان شده، ناپدید شده، ناپدید.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید